شعر و نثر

سلام.... همیشه وقتی به اخر راه میرسی میفهمی تو زندگیت به هیچ چیز با ارزشی نرسیدی هیچ حتی لحظه ای هم آرامش نداشتی مبادله منصفانه ای نبوده عمرتو دادی و جاش حسرت گرفتی. خسته ای دلت یه فرصت میخواد یه انتخاب بهتر واسه زندگیت میخواد.غافل از اینکه آدمی به هرجا که برسه بازم راضی نیس از این زندگی.   شعر و نثر...ادامه مطلب

سلام گاهی لازمه چشاتونو ببندید و یه نگاه به عمری که گذروندید بکنید. به فیلمی که ذره ذره با خاطراتتون ضبط کردین. حتی شما با این که تهیه کننده و کارگردان و بازیگر فیلم خودتون بودید بازم طبق فیلم نامه ای که قبلا نوشته شده بازی کردید. این فیلم نامه همون سرنوشته ک از اول تولدمون تو ورق زندگیمون ثبت شده گاهی باید دیالوگتو عوض کنی مگر نه به اخر فیلم میرسی... شعر و نثر...ادامه مطلب

سلام....

همیشه وقتی به اخر راه میرسی میفهمی تو زندگیت به هیچ چیز

با ارزشی نرسیدی هیچ حتی لحظه ای هم آرامش نداشتی

مبادله منصفانه ای نبوده عمرتو دادی و جاش حسرت گرفتی.

خسته ای دلت یه فرصت میخواد یه انتخاب بهتر واسه

زندگیت میخواد.غافل از اینکه آدمی به هرجا که برسه بازم

راضی نیس از این زندگی.

 

شعر و نثر...

سلام

ارزو های ادما تابلو های نقاشی هستند که هنوز

نقاش ماهری برای کشیدن انها پیدا نشده .

شایدم بشه گفت کتابایی هستند که هنوز

خواننده ای پیدا نکردند.

برای همین ارزو های ما متفاوته

چون کتابای نخوندمون و تابلو های نقاشیامون

کلی فرق داره....

شعر و نثر...

سلام قلم زندگی قلم دردست مینویسم نامه ای تا که شاید پاسخی اید اسمان ابی پرده ی این شهر است این زمین خاکی جایگاه درد است ارزو های بزرگ خواب های هرشب قلب های عاشق متهم به دردند زندگی طولانی است طعم ان تلخیی است که فقط با عسل گل های یاس جبرانی است زندگی طولانی است عشق ان پنهانی است زندگی را با جوهر خون بر دیوار سفید این چنین خواهم نوشت: تا که یاس بیدار است تا که زنبور عسل در خواب است تا که رود های روان پرابند تا که این جوهر خون پر رنگ است تا که دیوار سفید پاک پاک است  تا که قلب های شکسته میتپند باید گذراند باید بود باید قلمی باشد و دستی تا نامه را خاتمه بخشد تا که شاید پاسخی اید شعر و نثر...ادامه مطلب

سلام

سهراب مردبزرگی بود.

اکنون میفهمم او رازاین زندگی را درک کرده بود.

او میگفت:زندگی باید کرد حتی اوهم به میل خود در این بازی نبود.

زندگی باید کرد.

او نیز دنبال شهری دران طرف دریاها بود.

شهری که شاید کمی تنها کمی راحت تر سرشود در ان روزگار.

سهراب گفته بود تاشقایق هست زندگی باید کرد.

نیست که ببیند حتی شقایق به دنبال بهانه ای برای شکوفا نشدن است.

سهراب هم چنان باید راند؟؟؟

 

شعر و نثر...

سلام گاهی لازمه چشاتونو ببندید و یه نگاه به عمری که گذروندید بکنید. به فیلمی که ذره ذره با خاطراتتون ضبط کردین. حتی شما با این که تهیه کننده و کارگردان و بازیگر فیلم خودتون بودید بازم طبق فیلم نامه ای که قبلا نوشته شده بازی کردید. این فیلم نامه همون سرنوشته ک از اول تولدمون تو ورق زندگیمون ثبت شده گاهی باید دیالوگتو عوض کنی مگر نه به اخر فیلم میرسی. شعر و نثر...ادامه مطلب

سلام

همیشه وقتی به اخر راه میرسی میفهمی تو زندگیت به هیچ چیز

با ارزشی نرسیدی هیچ حتی لحظه ای هم آرامش نداشتی

مبادله منصفانه ای نبوده عمرتو دادی و جاش حسرت گرفتی.

خسته ای.دلت یه فرصت میخواد یه انتخاب بهتر واسه

زندگیت میخواد.غافل از اینکه آدمی به هرجا که برسه بازم

راضی نیس از این زندگی.

 

شعر و نثر...

سلام

امروز یه خاهش دارم از همه یه دست میخوام

یه دست که باهاش بشه ادما رو از باتلاق نجات

داد.یه دست که بشه کشیدش رو سر بچه هایی

که تشنه ی محبت اند.و یه دست که برای کمک

به همه داوطلب باشه.میبینی خدا فقط یا به دست

خیلی از مشکلات حل میشه.

 

شعر و نثر...

سلام

ارزو های ادما تابلو های نقاشی هستند که هنوز

نقاش ماهری برای کشیدن انها پیدا نشده .

شایدم بشه گفت کتابایی هستند که هنوز

خواننده ای پیدا نکردند.

برای همین ارزو های ما متفاوته

چون کتابای نخوندمون و تابلو های نقاشیامون

کلی فرق داره.

شعر و نثر...